Sunday, January 1, 2012

بعد یه مدت

بالاخره بعد مدت ها این بلاگر لعنتی باز شد و من میتونم دوباره توش چیز بنویسم . این چند وقته با این سرعت تخمی اینترنت یا هر چیزه دیگه ای که ربط داشت باز نمیشد
علی یه اسم گزاشته روی بالای بلاگش اون بالا اسم بلاگش میاد رایت کلیک البته قبلن هم اسم داشت که من میخواستم ازش بپرسم که عدد از کجا اومده اما خب یادم رفت و عب نداره
امروز رفتم و فیسبوکم را سینگل کردم و بعدش هم ویو از علیصحبا رو زدم، نمیدونم چرا ولی همیشه عادت دارم وقتی که یک تغییری انجام میدم برم از دید چند نفر دیگه هم ببینم که اولین نفر هم از دید علی میزنم که بازم نمیدونم چرا، اینجوری عادت دارم
دیروز میخاستم اینجا داستان شلوار تو خونه ای رو بنویسم که دانشگاه پوشیدم اما حوصلشو ندارم که بخام امروز بنویسم و دیروز هم که بلاگر خراب بود که بخام بنویسم
یک روز هم ناراحت بودم و میخاستم بیام اینجا بنویسم که هیچ چیزی برای بدست آوردن نمونده و چیزی هم برای از دست دادنو اینا منتهی با یه لحن بهتری میخاستم بنویسم. اما خب الانم باز حالم بهتره و لازم نیس که بنویسم
چند روز پیش رفته بودیم خونه خالم و پسر خالم یه داستان گفت که حال منو بهتر کرد و خیلی حال کردم با داستانه
گفتش یه پیر مرده بود که یه الاغ پیر داشته و داشته با الاغه تو باغش قدم میزدهو رو دوش الاغ کلی بار بوده و داشته باهاش بارا رو میبرده در حقیقت . بعدش یهو الاغه با بارش میوفته توی یه گودال وسط باغ این یارو . یه گودال عمیق و بارا هم میوفته روشو و پاش هم میشکنه. بعدش پیرمرده میگه چی کار کنم چی کار نکنم با خودش میگه الاغه که پیر بود و پاشم که شیکسته و اینا من که نمیتونم بیارمش بالاو ارزششو نداره و بهتره که خاک بریزم تو گودالو الاغرو همونجا خاکش کنم . خلاصه شروع میکنه به خاک ریختنو و الاغه هم هی عر عر میکرده . پیرمرده میره چند نفرو میاره و با هم کمک میکننو خاک میریزن رو الاغه که گودال زودتر پر بشه و الاغه بمیره . الاغه هم هی عر عر میکرده. بعد یه مدت میبینن که صدای الاغه دیگه نمیاد . اینا هم توی گودال و نگاه میکننن که چرا دیگه صدای الاغه نمیاد . بع میبینن الاغه وایساده و هر خاکی که اینا میریزن تو گودالو از رو خودش تکون میده و پاشو میزاره و یه استپ میاد بالاتر
پایانه داستان . استپ رو پسر خالم گفت و من یاده اون استپ هایی افتادم که توی باشگاه هست و ما مجبور بودیم روشون شنا بزنیم
البته یه اتفاق بد هم دیشب افتاد و یه یارو بسجیه گنده رو موتور دیشب ساعت 10 اینا که داشتم برمیگشتم خونه با موتور افتاد دنبالم و به من میگف خانم وایسا من مامورم و بعدش من از کجا تا کجا رو یک نفس دوییدم و در همین حین سعی میکردم که با موبایلم خونه رو بگیرم که مامانم بیادو کمکم کنه . و بعدش هیچکسیم نبود تو خیابون و یه جا یه حسینیه بود که چند نفر دمش بودن و من بدو بدو رفتم اونجا و بعدش موتوریه رفت و مامانم اومد دنبالم با یکی از خاهرام و ما اومدیم خونه و چهار تایی(اون یکی خاهرم) گریه کردیم و بعدش هم  خندیدیم

6 comments:

Sahba said...

سلام آتنا، حالت خوب است انشالاه؟ ایشالا؟ انشاله؟
اول از همه این‌که خوب شد که دوباره پست دادی، وبلاگ خیلی خوب است و تو خودت هم یه وبلاگ باز هستی و یکی از افتخارات ما میتونه این باشه که ما تو این سوشال نتوورکای آشغال با هم آشنا نشدیم وبلاگت رو یادمه، توش چیزی می‌نوشتی و عکسای خواننده هارو هم میذاشتی ولی من هیچی نمی‌فهمیدم ازشون. من کلا ۶ ماه هم نمیشود که دارم موزیک گوش می‌دم. یعنی قبلا هم گوش میدادم ولی نمیدونستم چی هست اصن، چی میگه و اینا. حالا این از این.
دوم اینکه راست چین کن وبلاگت رو.، اینجوری متن آرایه‌ی قشنگی نداره (خواستم بگم مثلن چیزی حالیمه) و اگر راست چین کنی خوب میشود.
سوم اینکه هرچقد هم کار داشته باشی به هر حال در روز بالاخره یه زمانی میتونی وبلاگت رو آپدیت کنی. من دوست دارم بخونم حتی اگر نفهمم اصلا چی داری میگی و خیلی شخصی باشه.
این داستانی هم که تعریف کردی من اصن نفهمیدم یعنی چی. شاید یعنی اون الاغ (خر؟) دست از ناله کردن کشید و یه گهی خورد؟ آره؟ اینه؟ بگو که درست گفتم. بگو. بگوز. ها ها ها ها
داستان پیژامه و دانشگاه رو هم بگو بعدا بهم، ولی فک کنم کونت رو جمع کنی و همینجا بنویسی بهتر باشه.
اون بسیجی هم. اممم، بدبختیم دیگه چه کنیم؟
خوب کردی که گریه کردی، بهتر هم کردی که بعدش خندیدی

ای نامه‌ای که میروی به سویش از جانب من ببوس رویش

Sahba said...

خوشبخت بااااااااش
خوشبخت
میفهمی؟ خوشبخت

Sahba said...

زندگی باید کرد

Sahba said...

اینو درک کن، تو خوشبختی

Sahba said...

حیف نمی‌تونم باهات درست حسابی حرف بزنم.
حیف که من از چهارتا کامنت بیشتر نیستم
حیف نمی‌تونم تو روت اینارو بگم
تو چشت
بگم
زندگی
زندگی کن
خوشبخت باش
بعدشم بغلت کنم

Unknown said...

بعدشم من بغلت کنم
تو هم خوشبخت باشی
بدون اینکه من بهت بگم
اما منم باز بهت بگم