صادقانه

بالا چپه ایپادم یکم قر شد
اه
ناراحتم
آخه خودم هم نکردم حداقل

چه ذوقی کردما

بالاخره بعد این همه بدبختی تعریف کردن اینجا
امروز یه روز خوب بود
من مانکی رو کاملن یاد گرفتم
هوررررررررررررا

اونجوری شدم باز

یه وقتا هست از همه چیزای دوروبرت حالت بهم میخوره دوست داری ذهنتو رو به همشون ببندی
اما ذهن که مثل چشم نیست
اصن انگار همه چیز بده ها
از خودت هم حالت بهم میخوره

:(

خسته ام از تنهایی که باید توی دنیای مضخرف مجازی پر کنم

ای بابا از غیبت متنفرم اما دیگه..

موندم بضی آدما چطور با یکسری آدم ها میتونن رابطه برقرار کنن!
ینی یه وقت هست میخای یکیو خفه کنیا




--------------------------------------------------------------------
درد ناحیه گردن میفهماند بهمان که فری رانینگ چیه خر بچسب به پارکور :-"

اما نمیشه..

دوست دارم یه کار بزرگ انجام بدم